در دل سیاهی شب
شب است و سیاهی من و خدا
در گو شه ای آرام…. نجوا می کنم
و اشک و آه و خجالت و خجالت و خجالت…
و لبخند هایش و آغوش گرمش و نوازشش
و فرمود: نحن اقرب من حبل الورید
و باز هم من و گناه و خجالت به زانو در می آییم.
و فرمود ان الله یحب التوابین
و باز هم من و خجالت…
آخرین نظرات